بند
نویسه گردانی:
BND
به معنی محل؛ مثل دربند. به لغت وند هم مراجعه بفرمائید. در مواردی ب و و در فارسی میتوانند جانشین یک دیگر باشند. مثل گاو و گاب در گویش مردم اصفهان. مثل بند و وند.
واژه های همانند
۲۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
علاقه بند. [ ع ِق َ / ق ِ ب َ ] ۞ (نف مرکب ) آنکه ابریشم بافد و رشته و غیره از ابریشم سازد. و بهندی پطوه گویند. (آنندراج ). || سازنده ٔ نو...
شیشکی بند. [ شی ش َ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه کسی را شیشکی ببندد. آنکه تحقیر و استهزاء کسی را آواز تیز از دهان برآرد. || (حامص مرکب ) به معنی ...
شکسته بند. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که استخوانهای شکسته را میبندد و پیوندهای دررفته را جبیره میکند. آروبند (در تداول مردم قز...
سپهره بند. [ س ِپ ِ رَ / رِ ب َ ] (اِ مرکب ) ۞ طلسم و جادو را گویند. (برهان ). از لغات دساتیری است . رجوع به فرهنگ دساتیر و رجوع به سپهربند ...
مرسله بند. [ م ُ س َ ل َ / ل ِ ب َ ] (اِ مرکب ) بندی که مرسله را بدان در گلو آویزان کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به مرسلة شود. || (نف مرکب ) ک...
جراحت بند. [ ج ِ ح َ ب َ ] (نف مرکب ) شکسته بندکن . جراح . رگ بند. آنکه جراحت و زخم را بندد. رِفادَه . (منتهی الارب ) : جراحت بند باش ار میتوانی...
ترکیب بند. [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) آنکه شاعر چند بند به بحر موافق و به قوافی مختلف تصنیف نماید و مابین هر بیتی علیحده غیر مکرر متفق الوزن و ...
پستان بند. [ پ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که زنان پستان را دارند و آنرا به بر سوی بندند، تا پستان کلان نماید. پارچه ای که پستان را زنان زی...
بند یغمور. [ ب َ دِ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان است که در بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع است ، و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائ...
بند داشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) مقید بودن . گرفتار بودن : امیر محمد از صدر بزیر آمد و بند داشت ... و ما وی را بدیدیم ... و گریستن بر ما افتاد. ...