بند
نویسه گردانی:
BND
به معنی محل؛ مثل دربند. به لغت وند هم مراجعه بفرمائید. در مواردی ب و و در فارسی میتوانند جانشین یک دیگر باشند. مثل گاو و گاب در گویش مردم اصفهان. مثل بند و وند.
واژه های همانند
۲۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
بند خود داشتن . [ ب َ دِ خَودْ / خُدْ ت َ ] (مص مرکب ) در کنف و حمایت خویش قرار دادن . حمایت کردن .
باغ دهنه بند. [ دَ هََ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 6 هزارگزی جنوب باختری بیرجند واقع است و4 ت...
بند وبلا شدن . [ ب َ دُ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را از کسی (یا کسانی ) با تدبیرهای گوناگون اخذ کردن وبدست آوردن . تیغ زدن . (فرهنگ عامیانه...
زبان بند کردن . [ زَ بام ْ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عمل جادویی برای بستن زبان اقوام زن از بدگویی او پیش شوهر و امثال آن . جادو کردن . افسون ...
خواب بند کردن . [ خوا / خا ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخواب مصنوعی کسی را خوابانیدن . هیپنوتیزم ۞ . این عمل قرنها پیش از مسمر ۞ در ایران نزد ...
تخته بند کردن . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندانی کردن . در قید و بند انداختن : در احسان ، کنون که بگشاید؟بوالحسن را چو تخته بند کن...
کوچه بند کردن . [ چ َ / چ ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سد و بند کردن سر کوچه ها. (فرهنگ فارسی معین ) : شهر را کوچه بند کرده به محارست مشغول شدند...
کاسه بند کردن . [ س َ / س ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوش آمد نمودن و طمع داشتن . (غیاث ). تملق و چاپلوسی کردن . (آنندراج ) : میکنداز بهر لبش نوشخن...
نشان بند جوراب (به انگلیسی: Order of the Garter) از نشان‌های درباری و اشرافی انگلستان است که توسط پادشاه (ملکه) انگلستان اعطا می‌شود. تاریخچه [ویرایش]...
بیشه بند معینی . [ ش َ ب َ دِ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهات چهاردانگه ٔ هزارجریب مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ رابینو ص 123).