اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رعة

نویسه گردانی:
رعة. [ رِ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) پرهیزگاری . (ناظم الاطباء): ریعة؛ پرهیزگاری . (منتهی الارب ). پرهیزگار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قربانی که به مکه فرستند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || خوبی هیأت و زشتی آن (از اضداد است ). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). حالت و شأن تقول : فلان حسن الرعة او سیی ٔ الرعة. (از المنجد). شأن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
راح . (ع اِ) شادمانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ارتیاح یعنی نشاط، گویند: فقدت راحی فی الشباب ؛ یعنی ارتیاحی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموا...
راح . (ع اِ) نام نوایی است از موسیقی . رجوع به لغت نامه ذیل لغت آهنگ شود.
راح . (اِخ ) صحرایی است در راه یمامه به بصره میان بنبان و جرباء. (از معجم البلدان ج 4).
راه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی...
راه . (هندی ، اِ) پادشاه هندوستان . (برهان ) ۞ (ناظم الاطباء). نام پادشاه هند. (لغت محلی شوشتر). مبدل رای که لقب سلاطین هند بوده . (فرهنگ...
راه . [ هِن ْ ] (ع ص ) ۞ راهی . با رفاه در زندگی . (از متن اللغة). فراخ . (از ناظم الاطباء). عیش ٌ راه ؛ زیست فراخ . (ناظم الاطباء). زندگی سا...
راه آب .(اِ مرکب ) آبراه . آبراهه . گذر آب . گذرگاه آب . مجرای آب . راه ِ آب . و نیز رجوع به ترکیبات ذیل راه شود.
آب راه . (اِ مرکب ) رهگذر آب .مجرای آب . نهر. جوی . آب راهه . راه آب . آوره . فرخور.
بر راه . [ ب َ ] (حرف اضافه + اسم )(از: بر + راه ) براه . در راه . در طریق : از شیر و گوزن و گرگ و روباه لشکرگاهی کشیده بر راه . نظامی (لیلی و...
خط راه . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ خط جواز. گذرنامه . || پروانه راهداری . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۱۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.