اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رعة

نویسه گردانی:
رعة. [ رِ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) پرهیزگاری . (ناظم الاطباء): ریعة؛ پرهیزگاری . (منتهی الارب ). پرهیزگار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قربانی که به مکه فرستند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || خوبی هیأت و زشتی آن (از اضداد است ). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). حالت و شأن تقول : فلان حسن الرعة او سیی ٔ الرعة. (از المنجد). شأن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
راه جو. (نف مرکب ) راه جوی . راه جوینده . جوینده ٔ راه . پژوهنده ٔ راه . جویای راه . متجسس و متفحص راه . || جوینده ٔراه حقیقت . پژوهنده ٔ راه ...
راه ری . [ رَ] (اِخ ) دهی از بخش دهدز شهرستان اهواز، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری دهدز در کنار راه مالرو پیربه به سرتول . دهی است کوهستانی ...
راه ری . [ رَ ] (اِخ ) نام محله ای به قزوین واقع در جنوب شرقی آن شهر.
راه زن . [ زَ ] (نف مرکب ) رهزن . قاطع طریق که راهبند و رهبند و راهدار و رهدار و رهزن نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). سارق . (یادداشت مؤلف ). قاط...
یک راه . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) رونده در یک جاده . (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) یک نوبت . یک بار.
تنها راه به تک راه گیرند بر آب و آتش بدندان بدرند پولاد و مرمر. عنصری (از آنندراج ).
بی راه: گمراه. بسیار مردم را بی راه کردند..( مویدالدین شیرازی، بنیاد تاویل، فصل دوم ص76)
ره گشود به چم گشودن راهی برای حل مسائل هم اکنون نیز از واژه راه گشا به همین تعبیر استفاده می شود. شاید بتوان از واژه گشایه نیز برای کلید پاسخ پرس...
باند پرواز ـ ران راه ـ (ران وی)
راه راه . (ص مرکب ) مخطط. (ناظم الاطباء). چیز مخطط معروف به راهدار: جامه و قبای راه راه ؛ آنکه خطوط رنگین داشته باشد. (از بهار عجم ). الیجه ....
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۹ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.