اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضدن

نویسه گردانی: ḌDN
ضدن . [ ض َ ] (ع مص ) اصلاح کردن و آسان گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن ۞ و زتن ۞ از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . ۞ اوستا: گن ۞ (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ر...
زر زدن . [ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از صرف کردن زر. (آنندراج ) (بهار عجم ) : زین اساسی نهی فراخ نه تنگ زرزنی در عمارت گل سنگ . امیرخسرو (...
رد زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) رد پای کسی را گرفتن . || نشان به جایی بردن . (فرهنگ فارسی معین ).
رو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، خواهش کردن . خواهش و سماجت و اصرار کردن .
سر زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سرزنش . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || گردن زدن . (برهان ) (جهانگیری ). سر بریدن . (آنندراج ). کشتن : که ...
خط زدن . [ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بروی نوشته ای خط کشیدن برای ابطال آن .
در زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) (از: در، باب + زدن ، مصدر) دق الباب . دق الباب کردن . کوفتن و زدن در. حلقه بر در کوفتن . (ناظم الاطباء). در زد...
دو زدن . [ دَ / دُو زَ دَ ] (مص مرکب ) در زبان اطفال دویدن ؛ دو بزن بیا؛ بدوبیا. (از یادداشت مؤلف ).
عر زدن . [ ع َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، گریه کردن کودک است با آواز بلند.
غر زدن . [ غ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) آهسته سخن گفتن از سر خشم . غرغر کردن . (فرهنگ نظام ). سخن گفتن اعتراض آمیز. با کلماتی نامفهوم ناخرسندی نمو...
« قبلی صفحه ۱ از ۸۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.